جدول جو
جدول جو

معنی آب جر - جستجوی لغت در جدول جو

آب جر
(جَ)
جزر. مقابل مد
لغت نامه دهخدا
آب جر
جزر. مقابل مد
تصویری از آب جر
تصویر آب جر
فرهنگ لغت هوشیار
آب جر
((جَ))
جزر
تصویری از آب جر
تصویر آب جر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی هر یک از پرندگانی که غذای خود را از درون آب به دست می آورند، علف چر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب زر
تصویر آب زر
آب طلا، محلول زر که با آن بنویسند یا تذهیب کاری بکنند
فرهنگ فارسی عمید
(بِ جَ / جُو)
فوگان. فقاع. فقع. نبیدجو. آخسمه. آخمسه. جعه. و قسم ستبر آن را بوزه گویند، ماءالشعیر. آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند مداوا را
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ)
زر محلول که بدان نویسند و تذهیب کنند. معرّب آن زریاب و بتصحیف زرباب است: کسی گفت چگونه میبینی این دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم ؟ گفتم خطی زشت است که به آب زر نوشته است. (گلستان).
منه جان من آب زر برپشیز
که صراف دانا نگیرد بچیز.
سعدی.
- چون آب زر شدن کار، سخت نیکو و بسامان شدن آن، و مرادف آن چون زر و چون نگار شدن است:
از پی زر بسر چو آب از پی آن دوم که او
با چو تو نقره ای کند کار دلم به آب زر.
مجیر بیلقانی.
تا ز رای تو یافت پرتو نور
کار خورشید همچو آب زر است.
رفیع الدین لنبانی.
آفتابی که هر دو عالم را
کار از او همچو آب زر گردد.
عطار.
، شراب سفید
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب زر
تصویر آب زر
زر محلول که بدان نویسند وتذهیب کنند، معرب آن زریاب
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در آن جو پوست کنده جوشانیده باشند و مرکب ازآب وگاز کربنیک والکل وغیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
خون خونابه (طبق طب قدیم جگر مرکز خونست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زر
تصویر آب زر
((بِ زَ))
آب طلا، شراب زعفرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب جو
تصویر آب جو
((~ِ جُ))
نوشابه الکلی ضعیف که از مالتوز و مخمر آب جو تهیه شود، ماءالشعیر، شراب جو، فوگان، فقاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
((بِ جِ))
کنایه از خون، خونابه (طبق طب قدیم، جگر مرکز خون است)
فرهنگ فارسی معین